بزرگان هیپنوتیزم
بزرگان یا اسطوره های هیپنوتیزم - پروفسور هربرت اشپیگل
ترجمۀ : دکتر رضا جمالیان
بزرگان یا اسطوره های هیپنوتیزم
پروفسور هربرت اشپیگل
فردی که بصورت جدی هیپنوتیزم را در تسکین درد ، ترک اعتیاد و درمان ترسها در آمریکا وارد جریان اصلی پزشکی کرد .
* * *
هربرت اشپیگل یک روان پزشک آمریکائی بود که خیلی بیشتر از سایر پزشکان هیپنوتیزم درمانی را برای کاهش درد ، اضطراب و اعتیاد به مصرف دخانیات وارد جریان پزشکی متداول کرد . او همینطور به علت درگیری در برنامۀ درمانی خانمی که بعدها قهرمان رمانِ پرفروش سیبل شد ، تا حدودی کارش به بدنامی کشید . یک عملکرد مافیایی انتشاراتی که با سیاهکاری درتدوین رمان سیبل در سال 1975 شروع و با انتشار سریال تلویزیونی سیبل در سال 1976 و ساخته شدن فیلم سینمایی سیبل در سال 2007 به اوج خودش رسید ، در این جریان مؤثر بودند . هربرت اشپیگل پدر دیوید اشپیگل است که او استـاد روانپزشکی دانشگاه استـانفورد بود که دیوید بعدها همکار پدرش در تــدوین کتاب خلسه و درمان شد که یکی از تأثیر گزارترین و پیشرو ترین کتابهای هیپنوتیزم در جهان است و دیوید خود هیپنوتیزم درمانگری پژوهشگر به حساب می آمد .
در جریان جنگ جهانی دوم ، زمانی که دکتر اشپیگل در یک گردان رزمی در شمال آفریقا خدمت می کرد ، او در مجروحان جنگی در بسیاری از موارد کاربرد هیپنوتیزم را جانشین تزریق مرفین در سربازان مجروح جنگ کرد و در نوشته ای اعلام کرد . « من متوجه شدم که این موضوع ممکن است که تشویق و تلقین را درمورد سربازان مجروح بکار برد و خیلی زودتر و سریعتر آنها را به سطح کارآیی قبلی رسانید ، درحالیکه با استرس جنگی شدیدی برخورد داشته اند . »
پس از پایان جنگ ، هربرت اشپیگل به سمت استاد روانپزشکی در دانشگاه کلمبیا مشغول به کارشد و ضمناً به پژوهش در زمینۀ هیپنوتیزم و آموزش به کادرهای آموزشی و درمانی ادامه داد . پس از اینکه او متوجۀ تأثیرات درمانی هیپنوتیزم درکاهش درد و اضطراب ، کاهش وزن ، ترک اعتیاد به سیگار و از بین بردن بسیاری از فوبیاها یا ترسهای مرضی شد ، شروع به آموزش کادرها پزشکی درمانی در سراسر آمریکا از طریق تلویزیونهای مدار بسته کرد . اشپیگل براین باور بود که تا حدود سالهای محدودۀ 1930 ، عمدتاً هیپنوتیزم وسیله ای دردسترس افراد شارلاتان بود . او با بیانی طنزگونه می گوید « ما باید از هیپنوتیزورهای غیر پزشک بسیار متشکر باشیم که هیپنوتیزم را چند هزار سال زنده نگاه داشتند تا بالاخره جامعه پزشکی با مدتها تردید و تکذیب پی برد که هیپنوتیزم درمانی یک وسیلۀ درمانی بسیار مؤثر و بسیار با ارزشی است . »
درسال 1969 و در جریان یکصد و هیجدهمین جلسۀ همگانی انجمن پزشکان آمریکا ، اشپیگل یک روش خود هیپنوتیزمی بسیار مؤثر و در مقایسه با روشهای قبلی بسیار متفاوت را ارائه داد که در یک مدت کوتاه ـ حتی در سوژه های مستعد تنها در یک جلسۀ 45 دقیقه ای ـ براساس آمارهای دقیق می توانست نسبت بالایی از افراد معتاد به مصرف دخانیات ، چاقی و انواعی از ترسها را درمان کند . علاوه بر تکنیک اعجاب برانگیز خود هیپنوتیزم که اشپیگل ها ارائه می کردند ، در درمان اعتیاد به پرخوری و مصرف دخانیات با یک دیدگاه مثبت به احترام گذاشتن به بدن و کوشش در حفظ و حراست بدن تأکید می شد ، بجای اینکه افراد چاق و معتاد به مصرف دخانیات را با احتمال پیدایش سرطانها و سکته های قلبی و مغزی بترساند .
اگر شما بر روی این موضوعات تمرکز کنید که بینی خود را نخارانید و یا سعی کنید بیهوده و بی دلیل آب دهان خود را فرو نبرید ، احتمال زیادی دارد که این کارها را پس از دقایقی بی دلیل انجام دهید ! اگر بصورت مشابه شما بر روی این موضوعات تمرکز کنید که سیگار نکشید و زیاد غذا نخورید ، بیشتر این احتمال وجود دارد که مدتها فضای فکری شما را سیگار کشیدن و غذا خوردن پرکند یا اشغال نماید . ولی اگر همانگونه که در تلقینات ما در مورد سیگار کشیدن و چاق بودن وجود دارند ، اگر تاکید را بر احترام گذاشتن به بدنتان و حفاظت از بدنتان متمرکز کنید ، توجه شما از تمایل به غذا خوردن و سیگار کشیدن به موضوعات دیگری منحرف یا پرت می شود و به اصطلاح خماری و گرسنگی نادیده گرفته می شوند .
هربرت اشپیگل همینطور با دیوید اشپیگل مرکز یا مؤسسه تحقیقات هیپنوتیزم و اقدامات هیپنوتیزم درمانی را در اورلاندو ـ فلوریدا به عهده داشتند و سمینارهای متعددی دراین زمینه ها برگزار می کردند . این دو نفر کتاب خلسه و درمان را تألیف کرده اند که یکی از تأثیر گزارترین کتابهای درسی و آموزشی در زمینۀ هیپنوتیزم در جهان می باشند . در سال 1977 اشپیگل به یک خبرنگار اظهار داشته بود که از هیپنوتیزم برای کمک و درمان4000 نفر در زمینه های کنترلِ چاقی ، اعتیاد به سیگار و انواع فوبیاها یا ترسهای مرضی در 10 سال گذشته استفاده کرده است .
فعالیتهای اشپیگل در زمینۀ هیپنوتیزم درمانی به این حرفه و حوزه اعتبار آن ارزش خیلی بیشتری داده است . در سال 1976 نیویورک نیوز در مقاله ای اعلام کرد : « یکی از افرادی که در چند دهۀ اخیر فعالیتهای او باعث شده که هاله و شائبه شارلاتانیزم از اطراف هیپنوتیزم درمانی به کنار زده شود ، اشپیگل بود واین نوع درمان توسط او از شارلاتانیزم به سوی یک وسیلۀ درمانی معتبر و محترم تغییر مکان و موضع داده است » .
درسال 1981 همایش بزرگی در آمریکا برگزار گردید که در یکی از جلسات آن اشپیگل اظهار داشت : « در پزشکی مدرن این وضعیت پیش آمده که داروها ، چاقوی جراحی و ابزارهای مهندسی پزشکی پیشرفته حلاّل همۀ مشکلات تصور می شوند ، ولی عاملی که درتمام عصرها و نسلها بیشترین نقشی را در سلامتی داشته نادیده گرفته می شود و این عامل مهم روان آدمی است . در جریان خدمات پزشکی متداول ، بجای اینکه اول به آن ـ یعنی روان ـ توجه شود ، آخر همه به یاد آن می رفتند . اگر مهمترین و قدیمی ترین و شناخته ترین روی آوری انسانها به اماکن پزشکی و خدمات پزشکی « درد » است ، خیلی بندرت به این موضوع تـوجه می شود که یکی از مهمترین و یا مهمترین عامل تسکین دهندۀ درد هیپنوتیزم است .
اشپیگل به عنوان یکی از بزرگترین مشوقین و معرفین خدمات درمانی اصیل در ایالات متحده شناخته شده بود . در یادمان وفات او در نیویورک تایمز ، این مطالب به چشم می خورد : « انبوهی از هنرپیشگان تاترهای برادوی برای درمان ترس از صحنه ، آوازه خوانها برای ترک سیگار و سیاستمداران برای ترس از پرواز با هواپیما به او مراجعه می کردند . »
داستان سیبل
در داستان سیبل ، نوعی بدنامی برای هربرت اشپیگل به وجود آمد . در جریان درمان شرلی آردل ماسون که داستان طراحی شده یا مهندسی شدۀ زندگی وی بصورت رمان بسیار پرسود سیبل منتشر شد ، در آغاز به عنوان یک بیمار عادی این خانم توسط اشپیگل ویزیت و معاینه گردید و درحقیقت پس از یک مسافرتِ پزشکِ معالجش ، خانم شرلی آردل ماسون به او مراجعه کرد و اشپیگل او را بسیار تلقین پذیر یا هیپنوتیزم پذیر یافت و برای کارهای آموزشی و ارائه پیچیده ترین پدیده های هیپنوتیزمی ، از این خانم در برنامه های آموزشی دانشگاه کلمبیا استفاده می کرد و بنظر اشپیگل این خانم مبتلی به اسکیزوفرنی بود ...
در شرایطی که با طولانی تر شدن دورانِ درمانِ خانم ماسون به علت استمرار مسافرت پزشک معالجش ، اشپیگل تصمیم گرفت که در ادامه بصورت رسمی به عنوان پزشک معالجش رفتار کند .
در جریان این درمان روزی خانم ماسون از اشپیگل پرسیده : آیا تو هم مایلی که من همان هلن دکتر ویلبر بوده باشم ؟
در زمانیکه توضیحات بیشتری از سوی اشپیگل خواسته شد ، معلوم شد این نام استعاره ای توسط دکتر ویلبر به او داده شده بود .
اشپیگل متوجه شد که با توجه به مراحل سخت زندگی خانم ماسون ، ویلبر به او کمک یا تلقین کرده بود تا برای هر مرحله یا دوره از زندگیش نامی برگزیند . به این ترتیب به تدریج برخی از خاطرات بصورت هویت و شخصیتی برای او در آمده بودند .
اشپیگل رفتار خانم ماسون را با این شخصیت ها ، نوعی بازی تلقی می کرد .
اشپیگل در یادداشتهایش می نویسد که روزی دکتر ویلبر به دیدن او آمد و از او خواست به عنوان نویسندۀ دوم درکنار نویسندۀ معروف و موفق ـ خانم فلورا ریتا شرایبر ـ کتابی تألیف کنند و خانم ماسون را به عنوان یک فرد چند شخصیتی معرفی کنند . اشپیگل به آنها می گوید که :
« ولی این خانم که چند شخصیتی نیست » . دراین زمان به قول اشپیگل ، خانم شرایبر بادی در گلو انداخت و اعلام کرد اگر دراین کتاب خانم ماسون را یک چند شخصیتی معرفی نکنیم ، کتابی هم منتشر نمی شود و نفع بسیار زیادی هم به ما نمی رسد .
به گفتۀ دکتر اشپیگل ، او در جریان تدوین ، تألیف و انتشار کتاب هیچ نقشی یا نفعی نداشته است و شاید تنها خطای او عدم انتشار خاطرات و مصاحبه ها با خانم ماسون بوده که در آنها مشخص می شده که او یک فرد چند شخصیتی نبوده است . درارتباط با انتشار و شهرت کتاب سیبل ، سریال سیبل و فیلم سینمایی سیبل ، اشپیگل اظهار داشته است :
تدوین ، انتشار و شهرت کتاب سیبل
یک سرافکندگی و مایۀ ننگ برای جامعۀ روانپزشکی
آمریکا به حساب می آید .
در سالهای بعد تشخیص دکتر ویلبر در مورد اینکه خانم ماسون یک اختلال چند شخصیتی داشته ، مورد نقد و تحقیق گسترده و عمیق قرار گرفت و در نهایت این عقیده مقبولیت بیشتری پیدا کرد که ویلبر رفتارهای بیمار خود را تشویق و تهیج می کرده است .
اشپیگل به عنوان نویسنده
اشپیگل مقالات و نشریات متعددی را منتشر کرده است که موفق ترین آنها عبارت بوده اند از :
* « خلسه و درمان » کاربردهای بالینی هیپنوتیزم با کمک پسرش دکتر دیوید اشپیگل
* « استرسهای جنگ و بیماریهای نوروتیکی » با کمک آبرام کاردینر
مرگ اشپیگل
هربرت اشپیگل در دسامبر 2009 در سن 95 سالگی در شرایطی که در خانه اش در مانهاتان درخواب طبیعی شبانه بود ، فوت شد .